شرمينشرمين، تا این لحظه: 13 سال و 3 ماه و 17 روز سن داره

شرمین کوچولو

بدون عنوان

  سلاااااام بالاخره مامان لیلا سر و کله اش پیدا شد   بد جور درگیر امتحاناتم بودم شرمین کوچولو هم کلی معرفت به خرج داد و به پاره کردن و تف مالی کردن ٣ تا جزوه ام اکتفا کرد الهی قربونش برم حالا دیگه خیلی راحت غلت میزنه و خودشو سرگرم میکنه اما نمیدونم چرا تازگیها شبها خوب نمیخوابه ٤ روز دیگه تولد ٦ ماهگیشه هورااااا        امیدوارم واکسن ٦ ماهگیش اذیتش نکنه امروز یه کار وحشتناک کردم از شغلم استعفا دادم تصور اینکه هم درس بخونم هم بچه داری کنم داشت منو از پا مینداخت دعا کنین پشیمون نشم خیلی حالم خرابه ولی به هر حال شرمین کوچولو...
16 تير 1390

بدون عنوان

یوهوووووووووووووووووووو  بالاخره بابا بهرام از سفر برگشت    یک هفته رفته بود گرگان به خانواده اش سر بزنه . وای که چقدر دل من و شرمین کوچولو واسش تنگ شده بود عمه ژاله و عمه آژیده واسه شرمین جون کلی عروسک و قاقالی لی سوغاتی فرستاده بودن .   بابا بهرام هم بهترین و زیباترین کادوی عمرم رو بهم هدیه داد یه بوته تمشک آخه بابا بهرام میدونه من عاشق تمشکم . یه گلدون بوته تمشک آورده واسم اشک تو چشام جمع شد وقتی دیدمش زن عمو خدیجه هم یه لباس زمستانی خیلی خوشگل صورتی واسه دخمل خوشگلم بافته و فرستاده . دستش درد نکنه   . . . ای جانم ...
1 خرداد 1390

بدون عنوان

بابا بهرام عاشق گلکاریه توی حیاطمون سه تا باغچه بزرگ داریم که با هنرمندی بابا بهرام کلی قشنگ شده      شرمین کوچولو واسه گلها خیلی ذوق میکنه                                                  ...
30 فروردين 1390

بدون عنوان

شرمین کوچولو الان تو بغلم نشسته و منم دارم یه دستی تایپ  میکنم . واسه وبلاگش کلی داره کیف میکنه هیچکی مثل بابا بهرام نمیتونه شرمین کوچولو رو تو آغوشش بخوابونه واسش کلی خرگوش برای خوابهای خرگوشی جمع میکنه و بعد دخمل خوشگلمون رو پرتاب میکنه توی یه استخر پر از خرگوش پشمالوی کپل !!!     ...
30 فروردين 1390

بدون عنوان

بابا بهرام وقتی از سر کار زنگ میزنه خونه اگه شرمین کوچولو بغلم باشه گوشی رو میذارم روی گوشش تا بابایی باهاش حرف بزنه الهی قربونش برم هنوز نمیدونه تلفن چیه ولی با دقت گوش میده کلی من و بابا بهرام بهش میخندیم ...
30 فروردين 1390

بدون عنوان

شرمین کوچولو تازه اومده بود دنیا من و بابا بهرام سر مسایل بچه داری اغلب گفتمان میکردیم  که گاها تبدیل به کوفتمان هم میشد ! اما خدا رو شکر حالا اوضاع بهتر شده بابا بهرام چندین شب در ماه به تنهایی پیش شرمین کوچولو میخوابه و من میتونم تا صبح با خیال راحت استراحت کنم بابا بهرام پدر خوبیه خدا واسه من و شرمین کوچولو حفظش کنه       ...
30 فروردين 1390

بدون عنوان

عید امسال واسه من و بابا بهرام رنگ و بوی دیگه ای داشت لحظه ی تحویل سال ساعت ۳ نیمه شب بود بابا بهرام ساعت ۱۱ شب با دوستاش رفت ماهیگیری رودخانه قره سو   قرار شد یک ربع پیش از تحویل سال من و شرمین کوچولو رو بیدار کنه وقتی بیدار شدم دیدم با خودش ۳ تا ماهی کپور بزرگ و یه ماهی قرمز متوسط آورده بابا بهرام بچه شماله ماهیگیریش حرف نداره  زیباترین تفریحش هم همین ماهیگیریه ماهی قرمزه رو زنده آورده بود انداختیمش توی تنگ ماهی سفره هفت سین ( بگذریم از اینکه فرداش پخ پخ شد ! ) شرمین کوچولو هم موقع تحویل سال مشغول شیر خوردن بود         &...
30 فروردين 1390

بدون عنوان

فرق اينجا با آنجا داشتم با خودم فكر مي كردم اگه قراربود  جنين ها به جاي بدن مادر دربدن پدرها زندگي  کنند چه اتفاقاتي مي افتاد: احتمالا در همان هفته هاي اول حوصله شان سر مي رفت و سزارين مي كردند !!! كشوي ميزشان را از طريق هل دادن با شكمشان مي بستند !!! اگر ويار مي كردند باعث به وجود آمدن قحطي مي شد!!! به خاطر بي توجهي تا لحظه زايمان هم سراغ دكتر نمي رفتند و احتمالا در اداره وضع حمل مي كردند!!! اگر بچه توي شكمشان لگد مي زد ،آنها هم فورا توي سرش مي زدند تا ادب شود !!! ...
30 فروردين 1390