شرمينشرمين، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه و 20 روز سن داره

شرمین کوچولو

مامان رو چند تا دوست داری ؟ 4 تا

ماه مرداد واسه شرمین کوچولو ماه خیلی از اولین تجربه ها بود از پریدن توی استخر توپ پارک تا سوار چند تا از وسایل شهر بازی شدن البته واسه هر کدومشون اولش بابا بهرام مخالف بود و از خطراتش کلی سخن میگفت ! اما آخرش راضی میشد و با دیدن خنده های دخمل خوشگلش دلش غرق شادی میشد .     واکسنش هم یه مقدار اذیتش کرد طفلی تا دو سه روز یه کم میلنگید ولی خدا رو شکر که دیگه تا شیش سالگیش خبری از واکسن نیست انشااله ماه مرداد و گرمای هوا همیشه آزار دهنده است اما با ابتکار بابا بهرام واسه ما ماه خوشایندی شد . بابا بهرام یه استخر بادی بزرگ خرید گذاشتیمش تو حیاط ظهر که میشه م...
16 مرداد 1391

شرمین کوچولو و خاله شیرین

باز هم سلام به همه دوستهای شرمین کوچولو بالاخره امتحانات مامان لیلا هم تموم شد فرصتی پیدا کردم برای آپ جدید       میخواستم سفرنامه سقز رو بنویسم که اواخر اردیبهشت رفته بودیم اما چون خیلی طولانیه و منم وقت و حوصله اش رو ندارم پس بیخیال میشم !!!!!!!!             فقط یه نکته اش جالبه که شرمین کوچولو سوییچ ماشین رو انداخته بود توی راه آب آشپزخونه و ما هم کلی پدرمون دراومد تا کشف کردیم چی شده و باز هم کلی پدرمون دراومد تا دراوردیمش !!!!!!!      این هم از سفرنامه سقز هفته پیش ه...
19 تير 1391

دخمل ددری مامان

سلام دوست جونا از بس آپم طولانی شد که دیگه روم نمیشه این دور و برها آفتابی بشم عید امسال دومین عید شرمین کوچولو بود من ساعت تحویل سال رو اشتباه فکر میکردم و به خیالم نه و ربع بود حالا این عدد رو از کجا آورده بودم معلوم نیست !                                                  بابا بهرام صبح زود واسه یه مریض اورژانسی رفته بود بیمارستان پنج دقیقه به لحظه تحویل واقعی سال برگشت خون...
19 ارديبهشت 1391

از اولین شب یلدای شرمین کوچولو تا تولد یک سالگیش

هورااااااااااااااااااا دوباره اومدم ! اولین شب یلدای شرمین کوچولو خیلی خوش گذشت یه هندوانه گذاشتیم جلوش و کلی باهاش بازی کرد هی میخواست سوارش بشه و هی سر میخورد منم که از پنجم دی امتحاناتم شروع شد و نگهداری از شرمین کوچولو کلا به عهده مادر جون بود بالاخره انتظار به سر رسید و تولد یک سالگی شرمین کوچولو هم از راه رسید هورااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا تولد تولد تولدت مبارک مبارک مبارک تولدت مبارک بیا شمعها رو فوت کن که صد سال زنده باشی     بابا بزرگ واسش یه کیک ببری ...
21 دی 1390

بدون عنوان

سلااااااااااااااااااااااااااااام به همه دوست جونهای شرمین کوچولو و مامان لیلا      وای که چقدر این روزا سرم شلوغ بود و فرصت نشد آپ کنم شرمین کوچولو حسابی عزیز و دوست داشتنی شده مدام به همه چی اشاره میکنه و دوست داره اسم هر وسیله ای رو بهش بگیم الهی قربونش برم که حتی یک لحظه هم تحمل دوریش رو ندارم  امروز هوا آفتابی بود و من و بابا بهرام و شرمین کوچولو رفتیم پیاده روی البته واسه شرمین کوچولو بیشتر کالسکه سواری بود تا پیاده روی چند روز پیش هم اولین برف زندگیش رو دید کلی تعجب کرده بود              قر...
7 آذر 1390

بدون عنوان

                 هوراااااااااا             روزت مبارک بابا بهرام    انشاا.. که خدا شما رو واسه مامان لیلا و شرمین کوچولو و همه بیمارانی   که چشم امیدشون بعد از خدا به دستان شفا بخش شماست نگه داره   بدون که مامان لیلا و شرمین کوچولو عاشقتند                                      &nbs...
1 شهريور 1390

بدون عنوان

امروز شرمین کوچولو بعد از اینکه سرلاکش رو نوش جون کرد    آب خواست منم لیوانش رو گذاشتم دهنش اما یه صدای عجیبی شنیدم صدایی مثل برخورد یه چیز سخت با لیوان یهو دیدم مامان لیلا کجای کاری که دخملت دندون دراورده اونم نه یکی بلکه دوتا   الهی فداش بشم درست تو تولد هفت ماهگیش دوتا دندون خوشگل رویت شد      بابا بهرام هم امروز خونه بود و مشغول ور رفتن با آکواریوم من که متوجه دندونش شدم داد زدم بهرااااااااااااااام  دندوووووووووووووووون اون طفلی هم از روی صندلی که گذاشته بود زیر پاش پرید و هیجان زده اومدپیش شرمین و انگشتشو کشید رو لثه اش و کلی ذوق زده...
20 مرداد 1390

بدون عنوان

تولد ٧ ماهگیت مبارک دختر عزیزم      تو با دل مامان لیلا چکار کردی که اینجور عاشقته ؟ صبح که میشه خورشید چشمات زندگیم رو پر از نور و حرارت میکنه شب که میشه اون صورت مهتابیت شب تاریکم رو روشن میکنه هفت ماهه که پا به این خونه گذاشتی خوش آمدی عزیزترینم   دیگه خیلی راحت میشه فهمید شرمین کوچولو چی میگه و چی میخواد   اونگه = احساس رضایت    اهه = هوی با تو ام !!!      مع = گشنمه        په پا = آخ جون آب بازی   آآآ = خوابم میاد   بقیه منظورش رو هم با چشم و ابرو می...
19 مرداد 1390

بدون عنوان

الهي قربون دخمل نازم بشم من قبلا شرمين كوچولو تو گهواره كنار تختمون ميخوابيد        اما حالا اصلا اجازه نميده تو گهوارش بذاريمش و اصرار داره   كنار من روي تخت بخوابه !   طفلي بابا بهرام كه ناچاره جاي ديگه بخوابه !!   شرمين كوچولو صبح كه از خواب بيدار ميشه اگه من همچنان خواب باشم آروم ميخزه سمتم و شروع ميكنه به بازي كردن با انگشتهاي دستم منم بيدار ميشم و حسابي ميخورمش   ...
7 مرداد 1390

بدون عنوان

  سلاااااام بالاخره مامان لیلا سر و کله اش پیدا شد   بد جور درگیر امتحاناتم بودم شرمین کوچولو هم کلی معرفت به خرج داد و به پاره کردن و تف مالی کردن ٣ تا جزوه ام اکتفا کرد الهی قربونش برم حالا دیگه خیلی راحت غلت میزنه و خودشو سرگرم میکنه اما نمیدونم چرا تازگیها شبها خوب نمیخوابه ٤ روز دیگه تولد ٦ ماهگیشه هورااااا        امیدوارم واکسن ٦ ماهگیش اذیتش نکنه امروز یه کار وحشتناک کردم از شغلم استعفا دادم تصور اینکه هم درس بخونم هم بچه داری کنم داشت منو از پا مینداخت دعا کنین پشیمون نشم خیلی حالم خرابه ولی به هر حال شرمین کوچولو...
16 تير 1390